شعر (آواز روح)

صفحه خانگی پارسی یار درباره

انتظار

 بانوی سرزمین آفتاب و ابر

گفته بودی

سروده های بهار را

ترجمان غربت چشمان منتظر دخترکی معنا بخشید

که موقع پرواز دادن قاصدک

حتی باد هم بی اعتنا نمی وزید.

دریغا

هنگامی که قطره بارانی قاصدک را سرنگون کرد

کسی قطره اشک دخترک را که بر روی گلبرگ ارکیده افتاد ندید

و من

مبهوت ندای آشنائی که گفت:

غریبه

برای دیدن زیبائی باران چشمهایت را ببند

و برای دیدن رنگین کمان

زیر باران برو.

اعتراف می کنم که برای اوج گرفتن قاصدک زخمی دعا کردم.

تو ای قاصدک زخمی

به دیدگان خسته دخترک بگو

امشب

زیر نور ماه

بی اعتنا به چشمک ستارگان

و با چشمان باز

آسوده بخواب.