اشک
خبر آوردند
دیشب,
برای غریبگیمان گریسته ای.
اشکهایت را دور نریز.
مهتاب نیمه شب,
وقتی عشق تب کرده بود و جنون پرستارش بود,
اشکهایت را در ازای پیوند انتظار و نگاه
معامله کردم با خدا.
در رسم بازار زندگی ,
سهم پروانه از مرگ
اشک شمع بود
و
من در این بازار,
اشکهایت را
با گناه لحظه ای نگاه,
چه ارزان فروختم.
قسم به امید,
قسم به یگانگی خداوند باد و بید
تا ابد
به رغم دلدادگی
به رسم پروانگیت وفادار خواهم ماند